به تماشا نشسته ام

ای متولد آتش این آتشکده

به تماشا بنشسته ام

در ورای حریق این ستارگان چه نزدیکی

دژخیم صفتان چی می کنند، چه می گویند، چه می خواهند

آیا روشنایی را نمی بینند

همه لاف روشنفکری می زنند

و نیستند و هستند

تنها عابری با چراغی در دست

باز خواهی یافت خود را در دامن بی صفتان

باز آئیی بر آن اصل

همچون موسی نزد فرعونیان

سرشتت نگاشته گشته

ولی بسی رنج، عذاب، درد

رنج ات را مرهم نهم

عذابت را خریدارم

و دردت طناب دار است بر گردنم

صلیبی است که بر دوش کشم

فقط بگذار به تماشا بنشینم

تا همه مهر گردم

آتش گردم

عشق را به دوستی بسپارم

و خود را به تو

تا اخلاص را عبادت کنم

که من به تماشا نشسته ام

به تماشای تو

به تماشای خود

 

نویسنده: سعید کنف چیان

Saeed kanafchian


فرزندم

فرزندم

به سیاره زمین خوش آمدی

سیاره ای پوشیده از آسمان آبی نیتروژنی

اقیانوسهایی با آب روان و موجودات زنده ای بیش از تصور و خیال

بدآن، تازه ترین صفحه در کتاب هزاران ساله حیات هستی

و ما هنوز در این مکان و زمان خیلی جوانیم

تازه، مثل تو، به سوی رمز و رازهای بیشمار جهان

امیدوارم که همه دانش گردی

و میتوانم آینده ات را متصور باشم

آن هم به شکلهای مختلف، طولانی و درخشان

و آزاده تر از تمام انسانها

ولی خطری را هم احساس میکنم

اما این چیز تازه ای نیست

همیشه همین طور بوده

زنده بودن یعنی همیشه در معرض خطرات بودن

وزندگی مملو از خطره

آن هم در هر نسل و هر زمان و هر کجا...

دوران سختی را پشت سر گذاشتیم

ولی به تلاش کردن ادامه دادیم

و حالا میخواهم از تو محافظت کنم

خیلی چیزها هست که باید بهت بگم

بعضی از این داستانها وحشتناکن

اما نترس

یه راهی واسش پیدا میکنیم

فرزندم.

 

سعید کنف چیان

Saeed kanafchian